، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

روشا پرنسس مامان و بابا

فقط 9 روز مونده

روشای نازنینم... دختر طلای من ... باورم نمیشه چقدر این 9ماه زود گذشت . ازت ممنونم که تو این مدت با من خوب همکاری کردی دختر نازنین من. خدا روشکر بارداری خوبی داشتم و از لحظه لحظه اش راضیم و کلی خاطرات خوب دارم    تقریبا 9 روز دیگه به اومدن پرنسس طلا و زمینی شدن فرشته خوشگلمون مونده. دو روز پیش رفتم دکتر . این اخرین چکاب بود. خانوم دکتر تاریخ زایمان رو شنبه 30 اذر (شب یلدا) تعیین کرد و گفت ساعت 6صبح بیمارستان باشیم . البته من از دکتر خواستم که شب یلدا باشه و خانوم دکتر خندید و گفت میخوای اسمشو بزاری یلدا؟؟؟ گفتم نه اسمش روشاست ولی دوست دارم هر سال که شب یلدا دور هم جمع میشیم تولد پرنسس منم باشه... خانوم دکتر هم گفت: پس هندوانه و اج...
21 آذر 1392

این روزهای من و دخترم

سلام   عشـــــــــــق   مامانی   خوبی دختر  گلـــــــــــم ... عزیزکـــــــــــم ... خودت میدونی که داری کم کم میای  توی بغلم الهـــــــــــی من فدات بشم خوشگلکم ... این روزا همش فکرم به روزی هستش که میخوام برای  اولین بار   لمست   کنم ...  احساست   کنم ...  نوازشت   کنم ...  ولی تا به اون لحظه فکر میکنم  اشک   از چشمام سرازیر میشه یه حس عجیبی بهم دست میده که فقط میخوام چشمام رو به  اون   صورت   ماهت   ،   دستهای   نرمت   ،   پاهای   ظریفت   ،   جسم...
11 آذر 1392

ورود به ماه نهم

خوشگلم ، عسلم، نفسم سسسسسلام. الان که دارم وبلاگتو آپ میکنم 35 هفته و 4 روز از بارداریم میگذره و ایشالا تا سه هفته دیگه دختر خوشگلم زمینی میشه و میاد توی بغلم.  الان حدود 10 روز میشه که سرکار نرفتم . از اول اذر تصمیم گرفتم ماه اخر رو استراحت کنم و بیشتر به خودم برسم که دختر نازم بهتر وزن بگیره و یکمی بیشتر تو دل مامانش استراحت کنه .چون میدونم خستگی من، تو رو هم خسته میکنه نازنینم... بعد از حدود 4سال که تو این شرکت بودم و کلی با همکارام صمیمی و دوست شده بودم ازشون خداحافظی کردم ولی خداحافظی شادی بود با اینکه دلم خییلی گرفته بود ولی خوشحال بودم که ترک کارم بخاطر یه دلیل خییییییییییلی مبارک و شاد و خوبه  دوستا و همکارای خوبم...
11 آذر 1392
1